• وبلاگ : پرواز
  • يادداشت : من روحش بودم ...
  • نظرات : 20 خصوصي ، 28 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2      
     

    اگر عالم همه پر خار باشد

    دل عاشق همه گلزار باشد
    وگر بيکار گردد چرخ گردون

    جهان عاشقان بر کار باشد
    همه غمگين شوند و جان عاشق

    لطيف و خرم و عيار باشد
    به عاشق تو هر جا شمع مرده است

    که او را صد هزار انوار باشد
    شراب عاشقان در سينه جوشد

    حريف عشق در اسرار باشد
    به صد وعده نباشد عشق خرسند

    که مکر دلبران بسيار باشد
    سوار عشق شو وز ره مينديش

    که اسب عشق بس قهار باشد
    به يک حمله تو را منزل رساند

    اگر چه راه نا هموار باشد

    ميخواهم و ميخواستمت تا نفسم بود
    ميسوختم از حسرت و عشق تو بسم بود
    عشق تو بسم بود كه اين شعله بيدار
    روشنگر شبهاي بلند قفسم بود
    آن بخت گريزنده دمي آمد و بگذشت
    غم بود كه پيوسته نفس در نفسم بود
    دست منو آغوش تو هيهات كه يك عمر
    تنها نفسي با تو نشستن هوسم بود
    بالله كه جز ياد تو گر هيچكسم هست
    حاشا كه بجز عشق تو گر هيچكسم بود
    سيماي مسيحائي اندوه تو اي عشق
    در غربت اين محلكه فريادرسم بود
    لب بسته و پر سوخته از كوي تو رفتم
    رفتم بخدا گر هوسم بود بسم بود

    عشق گاهي خواهش برگ است در اندوه تاك

    عشق گاهي رويش برگ است در تن پوش خاك
    عشق گاهي ناودان گريه ي اشك بهار
    عشق گاهي طعنه بر سرو است در بالاي دار
    عشق گاهي يك تلنگر بر زلال تنگ نور
    پيچ و تاب ماهي انديشه در ژرفاي تور
    عشق گاهي مي رودآهسته تا عمق نگاه
    همنشين خلوت غمگين آه
    عشق گاهي شور رستن در گياه
    عشق گاهي غرقه ي خورشيد در افسون ماه
    عشق گاهي سوز هجران است در اندوه ني
    رمز هوشياريست در مستي مي
    عشق گاهي آبي نيلوفريست
    قلك انديشه ي سبز خيال كودكيست
    عشق گاهي معجز قلب مريض
    رويش سبزينه اي در برگ ريز
    عشق گاهي شرم خورشيد است در قاب غروب
    روزه اي با قصد قربت ذكر بر لب پايكوب
    عشق گاهي هق هق آرام اما بي صدا
    اشك ريز ذكر محبوب است در پيش خدا
    عشق گاهي طعم وصلت مي دهد
    مزه ي شيرين وحدت مي دهد
    عشق گاهي شوري هجران دوست
    تلخي هرگز نديدن هاي اوست
    عشق گاهي يك سفر در شط شب
    عشق پاورچين نجواي دو لب
    عشق گاهي مشق هاي كودكيست
    حس بودن با خدا در سادگيست
    عشق گاهي كيمياي زندگيست
    عشق در گل راز ناپژمردگيست
    عشق گاهي هجرت از من تا ما شدن
    عشق يعني با تو بودن ما شدن
    عشق گاهي بوي رفتن مي دهد
    صوت شبناك تو را سر مي دهد
    عشق گاهي نغمه اي در گوش شب
    عادتي شيرين به نجواي دو لب
    عشق گاهي مي نشيند روي بام
    گاه با صد ميل مي افتد به دام
    عشق گاهي سر به روي شانه اي
    اشك ريز آخر افسانه اي
    عشق گاهي يك بغل دلواپسي
    عطر مستي ساز شب بو اطلسي
    عشق گاهي هم حكايت مي كند
    از جدايي ها شكايت مي كند
    عشق گاهي نو بهاري گاه پاييزي سرخ زرد!
    گاه لبخندي به لب هاي تو گاهي كوه درد
    عشق گاهي دست لرزان تو مي گيرد درون دست خويش
    گاه مكتوب تورا ناخوانده مي داند زپيش
    عشق گاهي راز پروانه است پيرامون شمع
    گاه حس اوج تنهاييست در انبوه جمع
    عشق گاهي بوي ياس رازقي
    ساقدوش خانه ي بن بست ياد مادري
    عشق گاهي هم خجالت مي كشد
    دستمال تر به پيشاني عالم مي كشد
    عشق گاهي ناقه ي انديشه ها را پي كند
    هفت منزل را تا رسيدن بي صبوري طي كند
    عشق گاهي هم نجاتت مي دهد
    سيب در دستي و صاحبخانه راهت مي دهد
    عشق گاهي در عصا پنهان شود
    گاه بر آتش گلستان مي شود
    عشق گاه رود را خواهد شكافت
    فتنه ي نمروديان زو رنگ باخت
    عشق گاهي خارج از ادراك هاست
    طعنه ي لولاك بر افلاك هاست
    عشق گاهي استخواني در گلوست
    زخم مسماريست در پهلوي دوست
    عشق گاهي ذكر محبوب است بر ني هاي تيز
    گاه در چشمان مشكي اشك ريز
    عشق گاهي خاطر فرهاد و شيرين مي كند
    گاه ميل ليلي اش با جام مجنون مي كند
    عشق گاهي تاري يك آه بر آيينه اي
    حسرت نا ديدن معشوق در آدينه اي
    عشق گاهي موج دريا مي شود
    گاه با ساحل هم آوا مي شود
    عشق گاهي چاه را منزل كند
    يوسفين دل را مطاع دل كند
    عشق گاهي هم به خون آغشته شد
    با شقايق ها نشست و هم نشين لاله شد
    عشق گاهي در فنا معنا شود
    واژگان دفتر كشف و تمناها شود
    عشق را گو هرچه مي خواهد شود
    با تو اما عشق پيدا مي شود
    بي تو اما عشق كي معنا شود؟

    شب دوباره پيدا شد
    دل به لرزه افتاد
    روي ماه تو آمد
    لحظه لحظه در ياد
    چشم از تو بينايم بي تو مانده بيدار
    يا شبم به سر آور يا برس به فرياد
    قصه ها دارد به من هر تار موي تو
    شوق ديدار تو دارد قصه گوي تو
    اي طنين آوازم
    اي صداي هر سازم
    غربتم به پايان شد
    آشناي آوازم
    با تو به فردا ميرسم
    با تو هم آغوشم
    غم هرچه بود از هر کجا گشته فراموشم
    چشم روشنت آمد رنگ صبح فردا شد
    قلب خسته ي عاشق غرق در تمنا شد
    فصل تيرگي ها رفت موسم سحر آمد
    لحظه هاي تنهايي بيگمان به سر آمد

    اگر عالم همه پر خار باشد

    دل عاشق همه گلزار باشد
    وگر بيکار گردد چرخ گردون

    جهان عاشقان بر کار باشد
    همه غمگين شوند و جان عاشق

    لطيف و خرم و عيار باشد
    به عاشق تو هر جا شمع مرده است

    که او را صد هزار انوار باشد
    شراب عاشقان در سينه جوشد

    حريف عشق در اسرار باشد
    به صد وعده نباشد عشق خرسند

    که مکر دلبران بسيار باشد
    سوار عشق شو وز ره مينديش

    که اسب عشق بس قهار باشد
    به يک حمله تو را منزل رساند

    اگر چه راه نا هموار باشد

    شب دوباره پيدا شد
    دل به لرزه افتاد
    روي ماه تو آمد
    لحظه لحظه در ياد
    چشم از تو بينايم بي تو مانده بيدار
    يا شبم به سر آور يا برس به فرياد
    قصه ها دارد به من هر تار موي تو
    شوق ديدار تو دارد قصه گوي تو
    اي طنين آوازم
    اي صداي هر سازم
    غربتم به پايان شد
    آشناي آوازم
    با تو به فردا ميرسم
    با تو هم آغوشم
    غم هرچه بود از هر کجا گشته فراموشم
    چشم روشنت آمد رنگ صبح فردا شد
    قلب خسته ي عاشق غرق در تمنا شد
    فصل تيرگي ها رفت موسم سحر آمد
    لحظه هاي تنهايي بيگمان به سر آمد

    مسافر به انتظارت خواهم ماند.تاابد براي هميشه

    زيرا مي دانم که به سوي من باز خواهي گشت پس با همه توانم

    تلخي اين انتظار را تحمل خواهم کرد.

    به انتظارت خواهم ماند زيرا قلب من با هر تپش خود آهنگ خاطرات

    گذشته را مي نوازد. قلبي که در آن خاطره ها و خوشي ها تا ابد

    مدفون است حتي اگر بدانم روزي جسم تو به سوي من باز نمي گردد

    باز هم به انتظارت مي نشينم. شايد روزي صداي پايي را بشنوم که از

    آن تو باشد اي محبوبم......

    روزگاريست در اين کوچه گرفتار توام

    باخبر باش که در حسرت ديدار توام

    گفته بودي که طبيب دل هر بيماري

    پس طبيب دل من باش که بيمار توام

    عشق يعني حسرتي دريك نگاه عشق

    يعني غربتي بي انتها

    عشق يعني فرصت اما كوتاه

    عشق يعني مرگ اما بي صدا

    با سلام

    سلام

    بيچاره روح ما چقدر تنهاست و ما چقدر ازش دوريم .

    به وبلاگ من هم سر بزن خوشحال ميشم نظر شما رو هم در مورد نوشته هام بدونم .

    سلام وبلاگ خيلي خيلي زيباي دارين خوشحال ميشم كه به كلبه تنهايي ما هم تشريف بياوريد

    در ضمن ما از شما ممنونيم كه در گروه ما عاشق دلباخته عضوشديد

    با تشكر از انتخاب شما

    سلام ...

    خب پس همچي تقصير آدم بود آره ؟! حالا تكليف اين روح بيچاره چيه ؟؟

    اصلا مگه اون روح نميتونست آدمش را آدم كنه ؟ ها ؟

    خيلي پيچيده است ، نه ؟

    خدا هم همينو ازم ميخواد كه من اين آدم را آدم كنم ...

    خدا كمك ! اين آدم آدم بشو نيست !

    ...

    يا علي ...

    خيلي قشنگ بود...خيلي

    آدم من هم مثل آدم شماست...كاشكي چشمهاي خدا رو ببينه كه بهش نگاه مي كنه...

     <      1   2