• وبلاگ : پرواز
  • يادداشت : وقت رفتن است ...
  • نظرات : 98 خصوصي ، 53 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4      >
     
    هرچه کردم نشدم از تو جدا ، بدتر شد
    گفته بودم بزنم قيد تو را ، بدتر شد
    مثلا خواستم اين بار موقر باشم
    و به جاي "تو" بگويم که "شما"، بدتر شد
    آسمان وقت قرار من و تو ابري بود
    تازه، با رفتن تو وضع هوا بدتر شد
    چاره دارو و دوا نيست که حال بد من
    بي تو با خوردن دارو و دوا بدتر شد
    گفته بودي نزنم حرف دلم را به کسي
    زده ام حرف دلم را به خدا، بدتر شد
    روي فرش دل من جوهري از عشق تو ريخت
    آمدم پاک کنم عشق تو را ، بدتر شد
    !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    پاسخ

    ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    قبول ندارم!

    حرفمو زدم: چاره فرار نيست
    همين!

    پاسخ

    همين ؟ آخه من که گفتم وقتي که بودنش مشکل اصليه ... خوب براي حل کردنش ، بايد نباشه ديگه ... يعني بايد رهاش کرد ... نمي دونم مي تونم منظورم و درست بگم يا نه ؟ به هر حال ...

    سلام زيباي من

    خوبي ؟ دستگام درست شد .تبريك بگو ....

    اي خوبه تو با اطلاع بستي ما كه از ياد رفته شديمو بدون خبر و نا خواسته ......

    من كه دلم برات يه ذره شده ......

    خيلي سوزناك نوشتيو .............

    ايشاالله بعد كنكور دوباره ميايم ...

    دوست دارم .....................................................

    دوست دارم .........................................

    دوست دارم .............................

    پاسخ

    سلام ساغر جون !!! واقعا خودتي ؟؟؟ ببين من قلبم ضعيفه ، با من از اين شوخي ها نکن . پس مي افتم ها !!!! واقعا خودتي ؟؟؟ خيلي خوشحالم ، خيلي ... درست شدن دستگاهتو خيلي خيلي تبريک مي گم !!! تو هيچ وقت از ياد رفته نشدي ... همش حرفت بود . باور نداري از ديگران بپرس .... چي و دوست داري ؟ !!! (يادته ؟ تو کتابه ... ) .... منم دوستت دارم ..دوستت دارم ... دوستت دارم ...

    سلام عزيزم.

    تلخ گفتي ولي واسه من و تو كه تموم نمي شه.

    خوب ميشه اگه سال بعد هم با هم باشيم نه ؟

    به هر حال ... هر وقت دارم آرش و فرنوش رو بازنويسي مي كنم، يا حتي يه تيكه از سايه و مهران رو مي نويسم ... يادت مي افتم.

    خوبه من و تو و نرگس و ... حالا بقيه ، يه قراري بذاريم همديگه رو ببينيم نه؟

    واسه تجديد خاطرات و هر چي نگفتني داريم ...

    هرچند ، يه حرف آرش رو خيلي دوست دارم ( به حساب از خود راضي بودن نذاري ) كه ميگه: چي بگم كه گفتني ها ناگفته پيداست ...

    به هر حال وبلاگت خوب گرفته بود... كار خوبي مي كني. خرج بيخوده. ولي اگه پدرم بفهمه تو و نگار ولش كردين مگه ميذاره من ديگه بيام ؟!

    بهت زنگ مي زنم. پيامك صرف نمي كنه.

    در ضمن گودباي پارتي خودتي !!!!! ( همون قضيه خودت شبيه تقويمي پارسال !)

    ببخشيد سرتو درد آوردم فرنوش جان.

    خدا نگهدار ...

    (( من رفتم. مي روم جايز نيست. من رفتم و با مرغان دريايي همسفر شدم ... ))

    حالا آخر آخرش با ترانه قشنگي از يغما گلروئي و صداي ماندگار ناصريا عبداللهي تمومش مي كنم :

    چه ترانه بي اثر بود

    مثل مشت زدن به ديوار

    اولين فصل شكستن

    آخرين خدانگهدار

    من به قله مي رسيدم

    اگه هم ترانه بودي

    صد تا سد رو مي شكستم

    اگه تو بهانه بودي

    دست تكون دادن آخر

    توي اون كوچه خلوت

    بغض بي وقفه آواز

    گريه هاي بي نهايت ...

    پاسخ

    سلام فرشته خانوم ! چطوري ؟ سال بعد ؟ حالا کو تا سال بعد ... آخه تو اينترنت جاي قرار گذاشتنه ؟؟؟ خدا اس ام اس و تلفن و ازت گرفته ؟؟؟ راستي اين اسم داستاناتو که نوشتي يه وقت ديگران فکر بد نکنن ؟؟؟ همه که نمي دونن تو نويسنده اي ... ببينم مگه تو واسه بابات وبلاگ مي نويسي ؟؟؟!! ... از گودباي پارتي خوشم مياد ازش خاطرات خوبي دارم ... مي خواستم واسه رفتن خودم هم گودباي پارتي بگيرم ... راستي اين شعره خيلي قشنگ بود .. ممنون ... يا علي ...

    بسم الرب الحسين عليه السلام

    سلام

    همين يادداشت آخري نشون ميده که نرفتي ووبلاگت هم تعطيل نشده.......اينجا هم مثل خيلي موارد ديگه ممکنه با تصميم خودت بياي و شروع کني ولي رفتنت ديگه با خودت نيست .....

    مطمئنم تا چند روز ديگه حتما يه مطلب جديد ازت ميخونيم.....

    ياعلي مدد.

    پاسخ

    سلام . فکر کنم اولين باره که اينجا مي بينمتون و از اين بابت خوشحالم . اما اينجا واقعا تعطيله ... شايد اون چند روز به چند سال مبدل بشه ... اشکالي که نداره ؟ يا علي

    سلام

    چند روزي بيشتر نمي گذره از اضافه شدنتون به ليست ريدرم

    به هر حال دنيا همين قدر کوچيکه

    خداحافظي نياز نيس

    اونقدر کوچيکه که نميشه از کنار کسي رفت

    همين!

    پاسخ

    سلام ... دنيا کوچيک ... و گرده ... درست وقتي فکر مي کني به آخر دنيا رسيدي ، تازه اول راهي ... شايد هم اين خداحافظي دليلي بشه براي يه سلام جديد ... منم تازه با شما آشنا شده بودم و از اين بابت خوشحال بودم ... اما ... ديگه کاريش نمي شه کرد . بايد رفت ... همين ! مال هيچ کس نيست !
    بايد ادامه بدي بايدمن منتظرم
    پاسخ

    سلام ياسي جون . خوبي ؟ آخه چيکار کنم ؟ هر اومدني يه رفتني داره ديگه .... ادامه مي دم ... دوباره ميام ... ولي چند سال ديگه .... منتظر باش .... ياعلي

    کوتاه بودي...

    اما دل نشين.

    .

    اگر فکرکردي من کوتاه ميام، کور خوندي!

    من

    هميشه

    منتظر نوشته هاي parvaz

    در "پرواز" هستم.

    .

    ما رو از پريدن محروم نکن.

    پاسخ

    سلام ... اميدوارم اينطور باشه كه مي گي ... شما بپريد .... شايد من لياقت پرواز و نداشتم .... بالاخره هر چيزي لياقت مي خواد ... خداحافظي نمي كنم ... ياعلي .

    سلام.

    آهاي كجا؟ مگه اينجا مسافر خونس كه هر كي هر بلايي سرش ميياد وبلاگشو ميذاره به امان خدا و مي ره!!

    مث بچه ي آدم خودت بر مي گردي!!!

    موفق باشي...

    پاسخ

    سلام . بلا ؟! من کي حرفي از بلا زدم ؟؟؟ بابا بي خيال ! چرا همه حرف از برگشتن مي زنن ؟؟!! .... حالا چون خيلي اصرار مي کنين ... شاااايد برگشتم .... چند سال ديگه .... که بزرگتر شدم ... و عاقل تر ... پاينده باشي ...

    سلام دوست عزيز ...

    پس بالاخره وقتش رسيد آره ؟!

    با اينكه دليل اين كارت را بهم گفتي ... هيچ وقت اين كارت را فراموش نميكنم !

    من ... ودل گرفته ام ! ... برات تنگ ميشيم !!

    و با رفتنت راه براي رفتن من هم باز تر شد !!!

    هميشه به خودم ميگم حق نداري به چيزي عادت كني ولي ...

    وقتي زمان جدايي ميرسه ميبينم كه هيچ موفق نبودم ...

    برام دعا كن فرنوش !!

    دعا كن كه منم مثل تو توانا بشم !

    دعا كن ...

    و ...

    ... يا علي !

    پاسخ

    سلام دوست جان . آره ديگه ... وقتش رسيد . ديدي چقدر زود دير شد ؟ ولي تو نبايد دلت براي من تنگ شه !!! مگه نگفتي نبايد به چيزي عادت کني ؟؟؟ راستي چه عجب که منو به اسم صدا زدي ؟؟؟ دوتا شاخ گنده .... نه خير ... اصلا هم غير عادي نيست ... خوب کردي ... تو که از من توانا تري ... تو هم منو دعا کن ... و ... ياعلي .
    متاسفانه نميتونم جواب سلامتو بدم!
    مث خيلي از پارسي بلاگي هايي كه ديگه جواب سلاممو نميدن. البته اونا حق دارن شايد. شايدم بعدها متوجه حقيقت بشن و بهم عليك بگن. تو اين روزايي كه انقد دلم تنگ و آشوب و خوووووونه ! كاش تو يكي ديگه ميموندي !
    مينوشتي. و.
    فضوليه اما كاش ميدونستم چي باعثش شده؟ منو ببين: آبرومو برده ن! همه جا راز منو جار زده ن! هكم كرده ن! اما از رووووووووووووووووو نميرم! ميمونم و حرفمو ميزنم. اينو بلاگ يادم نداد سيلي هاي پياپي زمونه يادم داد كه بايد موند. فرار راه حل هيچ مشكلي نبوده و نيست. وبلاگ قبليمم كه بستم صرفا براي آبروي يكي از خواننده هام بود. اما هرگز ننوشتم ديگه نميام. برا اون پست نوشتم ميام! اما با روحيه اي تازه و مثبت برميگردم پيشتون. حالا هم اگه بجاي آبروي خودم آبروي كس ديگه اي دركار بود حتما مي بستمش!!! هرگز همه پلهاي پشت سرتو خراب نكن. منتظرتم. ميدونم برميگردي. و به اون سلامت جواب خواهم داد. پس يه جواب عليك طلب تو!
    الانم نميگم خدافظ! : ميگم فعلا!!!
    پاسخ

    سلام . راستش علت رفتنم ... خودم هم دقيقا نمي دونم ... ميدونيد ... مشکليه که تنها راه حلش فرار کردن از اونه ... يعني رها کردنش ... چون خودش مشکل اصليه .... البته من برمي گردم ... ولي نه به اين زوديها ... شايد چند سال ديگه ... ممنونم که اومديد ... فعلا .

    ميشناسي شاعرشو ديگه. مرحوم همشهريمون: قيصر امين پور

    دوست جديد اما قديمي من!
    منتظرت خواهم ماند.
    فعلا

    پاسخ

    بالاخره جديد يا قديم ؟!!!
    دفتر مرا دست درد مي زند ورق
    شعر تازه ي مرا درد گفته است
    درد هم شنفته است
    پس در اين ميانه من
    از چه حرف مي زنم؟
    درد حرف نيست
    درد نام ديگر من است
    من چگونه خويش را صدا کنم؟..
    دردهاي پوستي کجا؟
    درد دوستي کجا؟
    اين سماجت عجيب
    پافشاري شگفت دردهاست
    دردهاي آشنا
    دردهاي بومي غريب
    دردهاي خانگي
    دردهاي کهنه ي لجوج
    پاسخ

    درد دوستي ... قيصر امين پور استاد گفتن حرف دل آدمه !!!
     <      1   2   3   4      >