شب دوباره پيدا شد دل به لرزه افتادروي ماه تو آمد لحظه لحظه در يادچشم از تو بينايم بي تو مانده بيداريا شبم به سر آور يا برس به فريادقصه ها دارد به من هر تار موي توشوق ديدار تو دارد قصه گوي تواي طنين آوازم اي صداي هر سازمغربتم به پايان شد آشناي آوازمبا تو به فردا ميرسم با تو هم آغوشم غم هرچه بود از هر کجا گشته فراموشمچشم روشنت آمد رنگ صبح فردا شد قلب خسته ي عاشق غرق در تمنا شد فصل تيرگي ها رفت موسم سحر آمدلحظه هاي تنهايي بيگمان به سر آمد