آمار عجب صبری خدا دارد ... - پرواز
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
چشم ، نشستنگاه را چون رشته سر بند است چون خواب در چشم آید بند بسته بگشاید . [ و این از استعاره‏هاى شگفت است . گویى نشستنگاه را به آوند و چشم را به سر بند همانند فرموده و چون سربند بگشاید آنچه در آوند است برون آید ، و این سخن در گفته مشهورتر و ظاهرتر از سخنان پیامبر ( ص ) است و گروهى آن را از امیر مؤمنان علیه السّلام دانسته‏اند و از جمله گفته مبرد است در کتاب مقتضب در باب لفظ به حروف و ما در کتاب خود که مجازات آثار نبوى نام دارد از این استعاره سخن گفته‏ایم . ] [نهج البلاغه]
کل بازدیدها:----179128---
بازدید امروز: ----1-----
بازدید دیروز: ----65-----
پرواز

 
نویسنده: parvaz
یکشنبه 86/11/14 ساعت 2:30 عصر

عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم
همان یک لحظه ی اول
که اول ظلم را می دیدم از مخلوق بی وجدان ،
جهان را با همه زیبایی و زشتی
به روی یکدگر ویرانه می کردم ...
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم
که در همسایه ی صدها گرسنه
چند بزمی گرم عیش و نوش می دیدم ،
نخستین نعره ی مستانه را
خاموش ، آن دم بر لب پیمانه می کردم ...
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم
که می دیدم یکی عریان و لرزان
دیگری پوشیده از صد جامه ی رنگین ،
زمین و آسمان را واژگون مستانه می کردم ...
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم
نه طاعت می پذیرفتم ،
نه گوش از بهر استغفار این بیدادگرها تیز کرده ...
.
.
.
چرا من جای او باشم ؟
همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و
تاب تماشای تمام زشت کاریهای این مخلوق را دارد .
و گر نه من به جای او چو بودم
یک نفس کی عادلانه سازشی با جاهل و فرزانه می کردم ؟
عجب صبری خدا دارد !
عجب صبری خدا دارد ... *
          
________________________________________________
* معینی کرمانشاهی

* * *
مخلوقات بی وجدان توی این دنیا زیاد وجود داره ؛ کسانی که فقط به خودشون فکر می کنن ، کسانی که همه ی احساسات انسانی رو در خودشون نابود کردن ، کسانی که آدم های دیگه براشون هیچ ... ارزشی ندارن ...

* * *

همین حالا که ما آزادی مون رو جشن می گیریم و به خاطرش خوشحالیم ، تو جای دیگه ای از دنیا ، نه خیلی دور ، وقتی یه بچه ای از مادرش می پرسه که آزادی یعنی چی ؟ مادرش نمی دونه چی جواب بده ... چون مدت هاست که آزادی رو از یاد برده . و یا شاید ، مثل همون بچه ، اصلا تا به حال اونو تجربه نکرده ...

* * *

درجایی که حق نفس کشیدن از یه بچه ی مریض ، توی بیمارستان ، سلب میشه ، آزادی چه معنایی می تونه داشته باشه ؟ جایی که آدم ها از بی آبی و بی غذایی می میرن و حق ندارن از کسی آب و غذا بگیرن ، آزادی یعنی چی ؟ جایی که یه بچه رو جلوی چشم پدرش با گلوله می کشن ... جایی که یه آدم همه کسش رو از دست می ده و از تنهایی فریاد می کشه ... جایی که همه صدای پژمرده شدن گل رو می شنون ، ولی هیچ کس به روی خودش نمی آره ...

* * *

می خواستم از غزه و فلسطین بنویسم ، ولی قلمم نمی چرخید ، نمی تونستم وضعیت اونجا رو تصور ، حتی تصور ، کنم ... به هر حال حاصلش بهتر از جمله های بالا نشد . می دونم که زیبا نیست . و قرار هم نبود که زیبا باشه . فقط قرار بود یادم باشه که هنوز خیلی ها در ظلم مطلق زندگی می کنن ، یادم باشه که آرزوی خیلی ها یک لحظه آزادیه ، یادم باشه که وقتی بچه بودم و و کسی از آرزوهام سوال می کرد ، صادقانه جواب می دادم : آرزوم اینه که هیچ جای دنیا ، هیچ جنگی وجود نداشته باشه ...

____________________________________________________________

حرف آخر : اگر زمین از تاریکی نترسد ، شب می گذرد ... و روز بعد آفتاب تازه ای خواهد تابید . پائولو کوئلیو

 



  • کلمات کلیدی :
  •     نظرات دیگران ( )

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • همین
    کنکور 1 : روز کنکور
    [عناوین آرشیوشده]