آبجي فرنوش گلم سلام
نمي دونم چي بگم ؟ وقتي متن نوشته تو رو خوندم 1 طوريم شد ! هم از خودم بدم اومد هم خجالت كشيدم ،از خودم بدم اومد كه يادم رفته من مال كسي ديگم ،براي اونم و بايد مواظب خودم باشم .
از خدا خجالت كشيدم كه هيچ كاري كه نشون بده من مال اونم انجام نمي دم و انگار نه انگار كه من بنده ام و اون خدا ... .
الان كه از يك قدمي مرگ برگشتم احساس مي كنم اون بهم يك عمر دوباره داده تا بيشتر دوستش داشته باشم و حرفش رو گوش كنم .
بد جوري دلم گرفته آبجي ، بد جور ...
راستي آبجي ساغر چرا رفت ؟ از قول من بهش سلام برسون و بگو فراز گفت : اين رسمش نبود ! حالا جاي خالي تو رو با چي پر كنم ؟ به دلي كه بهانه خواهرشو مي گيره چي بگم ؟
آبجي گل من
توي اين ماه رجبي منو خيلي دعا كنين ، خيلي . باشه ؟!
در پناه خدا