• وبلاگ : پرواز
  • يادداشت : من روحش بودم ...
  • نظرات : 20 خصوصي ، 28 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    آبجي فرنوش گلم سلام

    نمي دونم چي بگم ؟ وقتي متن نوشته تو رو خوندم 1 طوريم شد ! هم از خودم بدم اومد هم خجالت كشيدم ،از خودم بدم اومد كه يادم رفته من مال كسي ديگم ،‏براي اونم و بايد مواظب خودم باشم .

    از خدا خجالت كشيدم كه هيچ كاري كه نشون بده من مال اونم انجام نمي دم و انگار نه انگار كه من بنده ام و اون خدا ... .

    الان كه از يك قدمي مرگ برگشتم احساس مي كنم اون بهم يك عمر دوباره داده تا بيشتر دوستش داشته باشم و حرفش رو گوش كنم .

    بد جوري دلم گرفته آبجي ، بد جور ...

    راستي آبجي ساغر چرا رفت ؟ از قول من بهش سلام برسون و بگو فراز گفت : اين رسمش نبود ! حالا جاي خالي تو رو با چي پر كنم ؟ به دلي كه بهانه خواهرشو مي گيره چي بگم ؟

    آبجي گل من

    توي اين ماه رجبي منو خيلي دعا كنين ، خيلي . باشه ؟!

    در پناه خدا

    پاسخ

    سلام داداش فراز . خيلي خوشحال شدم از اينکه فهميدم نوشته ام رو بادقت خوندي ... راستش و بخواي خودم هم حسم مثل تو بود وقتي اينو مي نوشتم ... راستي چي شده که از يه قدمي مرگ برگشتي ؟ خداي نکرده اتفاقي افتاده ؟؟؟ الان خوبي ؟؟ نگرانم کردي .... منو بي خبر نذار ... ساغر هم ... چي بگم ... هر اومدني يه رفتني داره ديگه ... اگه اينطوري بگي داداش فراز خداحافظي براي منم سخت مي شه ها ... آخه منم رفتني ام ... تو ماه رجب ... چشم دعا مي کنم ... البته اگه لياقت داشته باشم و دعاهام شنيده بشه ... خودم هم محتاج دعام ... موفق و سلامت باشي داداش گلم ...